مادره بدو بدو از جایی که همه ایستادن بیهوا دس دخترشو که کنارش بود کشید و دو تایی مث فرفره به ادمای دور و بر تنه زدن و خودشونو هل دادن بیرون...فقط برا اینکه دم در منتظر من بایستن و تا منو دیندن فضولی رو شروع کنن...
سلام و علیک چه کشکیه...
مادره:وایییییییییییییییییی نگا کن .... چقد این خانوم لاغر شده...
دختره: ای وای اره...
مادره: خوب چه طور شد که لاغر شدی؟ (برید تو نخ مدل حرف زدن)
من: ورزش
مادره: خوب وضع غذا خوردنت چطوره؟
من:خوب اونم رعایت میکنم...
مادره یه نگا به دخترش کرد یه نگا به من...
بعد...:خوب مطمعنی که اینجوری لاغر کردی...
من: روز خوش...