کار کردن تو این بانک خراب شده یه منفعت بحال من داره...حسنش اینه که اعصابم کم کم داره ابدیده میشه...
یه ماهه بانکه داره خودشو میکشه که به بهانه دادن دو تا بلیط مجانی کنسرت مشترک (ایگلها: اونا که اهنگ هتل کلیفرنیا رو خوندن و دخترای دیکسی یا همون دیکسی چیکس که جمعه دو هفته دیگس)حساب بانکی با بالانس ۲۵۰۰ دلار به مشتریا بچپونه...حال امروز دیدن بازار فروششون زیاد داغ نیس اومدن به کارمندای بانک لطف کردن و بلیطایی رو که رو دستشون باد کرده رو به بهای خر کاری تو اخر هفته که شنبه و یشنبه این هفته باشه به ۲۰ تا از کارمندا بندارن...
اقا و خانومی که شما باشید... ماهم گفتیم سنگ مفت و گنجیشک مفت... میریم کار رو میکنیم و یه کنسرتم میریم... ایمیل زدیم که بللللله نه تنها شنبه بلکه یشنبه هم بنده سرکار تشریف خواهم برد...یه ساعت بعد ایمیل نشستم فک کردم دیدم چه چلمنگی هستم من...وقتی ماشین ندارم چطو میتونم برم اینهمه راهو ...اونم دو روز ...خلاصه تو فکر بودم که چه خاکی تو سرم بریزم دیدم یارو یه بار دیگه ایمیل زده که باید براش بنویسم و معلوم کنم که چه روزی میخوام برم ... گفتم بیخیال تا وقتی ایمیل نزنم مجبور نیستم برم...واسه همین بهمه گفتم که بیخیال شدم و نمیرم...
ساعت ۴ یکی از همکارم گف به به طناز خانومم که نظرشون عوض شد و تشریف میارن...منو میگید اینجور شده بودم... گف برو ایمیلتو بخون ببین چه خبره...
چشمتون روز بد نبینه...دیدم اونا دبگه لازم ندونسته بودن از من اوکی بگیرن و بنده عوض یه روز هر دو روز باید برم کار کنم...
میخوام ماشینی رو که میخوام بخرم خال خالیش کنم... اینجوری...
نظرتون چیه؟...
خدا واقعا ببعضیا عقل اونم از نوع زیادش عطا کنه...
رعیس برادر کوچیکه میخواد اسم بچه هاشو بفارسی رو کو... ببخشید رو باسنش خالکوبی کنه...حال حدس بزنید طراح این خالکوبی کی هستش؟...
باریکلا بشما...کاملا درس فهمیدین...