بعد از چندین ماه دوباره امد.
.
.
.
بعد از سالها نزدیکی هنوز بهش عادت نکردم. هیچوقت بهش عادت نکردم. امکان ندارد بهش عادت کنم.
اما این خود اوست که مرا رها نمیکند.
مثل غده ای چرکین به پوستم به معده ام به سرم به ابروهام میچسبد.
احساسی که میدهد عمیق است. خاصیت سوراخ کننده دارد.
معده را متلاشی میکند. اعصاب را با لذت تمام قورت میدهد و ارامش را مثل پوست تخمه تف میکند.
فرار
.
.
.
بهترین راه است...
پلیور سیاه را از تنم در میاورم. بعد از مدتها احساس میکنم از گرما حالم بهم میخورد.
ترس... احساسی است که با همه وجود از او متنفرم.
؟؟؟
سلام
خوبی طناز عزیز؟ تاریخ پست قبلیت برای ۴ آبان و الان ۱۷ اسفند. دلمون برات تنگ شده بود... احساس ترس؟
مولوی:
ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود
اکنون ز که ترسیم که در عین بلاییم!
خوشحالم که برگشتی.
پیروز باشی.
راستی، لطف میکنی لینک بلاگ من رو درست کنی؟ «هیچکس» خیلی وقته که تنهاست...
سلام
مرثی که به من سر زدید.....ولی نظر نداده بودید
موفق باشید....
سلام
بازگشتت خجسته و شادی بخشه
هر چند که احساس ترس باعثش شده باشه
ترس با بشر عجینه
نمی شه و شاید نباید ازش فرار کرد
شاید بهتر باشه که باهاش کنار بیاییم
ممنونم از لطفت
بله اون داستان غیر عادی بود ... خودمم نمی دونم چرا نوشتمش
سربلند بمونی و ایرونی
چشم مخصوص تماشاست
اگر بگزارند وتماشای توزیباست اگر بگذارند
به من عاشق مسکین به حقارت منگر
دل من وسعت دریاست اگر بگذارند
غضب آلود نگاهم نکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگربگذارند
من زه اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگربگذارند
دل غم دیده من این همه آواره نگردد
خانه دوست همین جاست اگربگذارند
من سما رو به دوستان در لينک اضافه کردم(با اجازه)
سلام
تو هم که مثل من غایب بودی!
تلقین الکی نکن!!!
سلام
سال نو مبارک همسایه
ما ۲ نفری بهت سر می رنبم
سال خوبی داشته باشی
منم از ترس متنفرم ...
سلام.
خوبید.
خوشحالم دوباره نوشتید.
سلام چه نازی
سلام عزیزم
طناز من ومن بی معرفتم یا تو که ایمیل های منو جواب نمی دی
ولی من هنوز هم ... دارم
مواظب خودت باش
سلام
قشنگه همه چیز
منتظرتم
new update...please see it
زیبا نوشتی
گاهی اوقات بازی با کلمات چقدر زیبا میشه
موفق باشی
رهگذر
یسقفغهقغعنیلانغقخ