قرار: ۹ شب. مکان: رستوران حبیبی (وست وود لوس انجلس) .
شهریار و بهروز و مهدی روی یکی از تختا نشستن. به قول خودشون تریپا ۲۰. بساط قلیون و چایی کنار دستشون و طبق معمول همون طور که پکی به قلیونشون می زنن مشغول غیبت کردنن.
شهریار بعد از زدن پکی به قلیون: امروز حامدپشکل اومده بود مغازه.
مهدی: خوب؟
شهریار:باز اومده بود پز دوس دختر ج...ش رو بده و بره.
بهروز: با با شهریار بی خیال.
مهدی: حامد که عددی نیس. فوت کنی مث چلغوز پهن میشه رو زمین. هنر کنه تنبونشو بکشه بالا.
شهریاربا خنده: با با من چیکار خودش دارم؟ دخترس که منو کشته!
مهدی: ها! پس بگو درد درد حسودیه!
شهریار: خفه شو ک....ش دختره مث هلو می مونه! موها لخت. چشما بادوم. لبا ناز. هیکل جنیفر لوپز! خلاصه توپ توپ!
دوست دخترمهدی که میاد ساکت میشه.
مهدی دستشو میکنه تو موهای دوست دخترش و بلند میگه:
جووووووووووووووووون
همه می خندن!
چن دقیقه بعد ۳ تا دختر وارد می شن و روی میز کناری میشینن.
موها بلند (رنگ و مش کرده). هیکلا ۲۰. شلوارا تنگ و low cut.چکمه های نوک باریک. بلوزا تا بالای ناف. خلاصه کلی کلاس و از این حرفا.
سیگارا رو از کیفای Fendi در می ارن شروع میکنن به کشیدن و در عین حال حرف زدن و پز دادن.
مهناز با اشوه و ناز موهاشو میده عقب: کاش دیروز با ما می اومدی نازی جون! بنفشه و سیما هم اومده بودن.
نازیلا با یه لبخند کشکی: مگه کجا رفته بودبید مهی جون!
مهناز: رفته بودیم Beverly mall برا Shopping. وای نمی دونی مهی جون! دوتا بلوز DKNY خریدم مفت! فقط۴۰۰ دلار. بعدم رفتیم خونه سیما ارشم اونجا بود. Suggest کرد بریم Vegas برا کنسرت Celin Dion. وای مهی جون نمیدونی چقد خوش گذشت!
نازیلاتو دلش : نکبت!
چشمک میزنه به ستاره!
ستاره بلند میشه با هم به بهانه دسشویی میرن تو .
بعد از رفتنشون مهناز پشت چشی نازک میکنه.
(به درک! از اولم چشم دیدن منو نداشت Bitch)
چاییشو با ناز و ادا بلند میکنه و تو دستش میگیره. سیگارو تو زیر سیگاری میزاره و اروم طوری که ارایش دقیق لبش پاک نشه یه کوچولو از چاییش می خوره.
همون طور چایی در دست دور و اطرافم کاملا در نظر داشت.
شهریار هم که از اون طرف لبخند به لب نگاش می کرد. اینقد بهش خیره شد که برگشت به طرفش و لبخند نازی بهش زد.
(چقد Cute !)
Cellphonesh زنگ زد. ترانه بود.
یه لبخند دیگه به شهریار زد.
Hello?
سلام Honey جون. من حبیبیم. پاشو یه سر بیا اینجا...
اره اره. نازی و ستاره هم اینجان...
Ok!Sweetie! منتظرم پس Bye Bye
نازی و ستاره با لبخند از کنار بهروز میگذرن و پهلو مهناز میشینن.
مهناز بغل گوش ستاره چیزی میگه. بعد دو تایی بر میگردن و به شهریار و بهروز لبخند می زنن.
ترانه که اومد خنده ها و حرفا گرمتر میشه.
پسرا هم که عدشون بیشتر شده گرم صحبتن.
بهروز و شهریار که چشاشون خیلی دخترای کناری رو گرفته بلند میشن و میرن به طرف دخترا.
بعد سلام و احوالپرسی به دخترا پیشنهاد میکنن که میزاشونو بچسبونن به هم تا بیشتر با هم اشنا بشن.
ترانه خنده ای میکنه و میگه با کمال میل...