
از بین کاغذ های ولو شده رو زمین پیداش کردم. کهنه شده بود. یکسال و نیمی از عمرش می گذشت. لکه های قهوه ای عطر و اشکهای خشک شده بعضی از کلمه ها رو نا خوانا کرده بود.
هر جا که به فکر می رسید رفته بود. به همه کلاسا سر زده بود. نوشته هاش همه پخش شده بودن.چه احساساتی که برای نوشتن تک تک کلمات به کار برده نشده بود و چه خاطراتی که زنده نمی شدن. طبق معمول اینجوری شروع می شد:
سلام خواهر عزیز تر از جانم
حالت چطوره عزیزم؟ ما ما ن و با با خوبن؟ شبنم و شادی چطورن؟ شوهرت خوبه؟
و باز هم مثل همیشه:
من یک دنیا شرمنده هستم که دیر جوابتو دادم و ....
در اخر هم همون حرفای همیشگی. دادن تلفون و ایمیل برای بار هزارم و در خواست عکس و...
در اخر به امید دیدار. دیداری که ممکنه هیچوقت وجود نداشته باشه...
زمستون بود که اولین بار دیدمش. تازه اومده بود مدرسمون. غریب بود. کسی تحویلش نمی گرفت. دلم براش سوخت. رفتم پیشش. خیلی حرف زدیم. راجع به همه چیز. بعدها فهمیدیم که چقدر به هم شبیه هستیم. خیلی ماه بود. مهربون و با معرفت. دلش دریا بود. پا ک پا ک. شد خواهرم . خواهری که هیچوقت نداشتم. مث یه کوه پشت من وایساد. مث مادر ازم مراقبت کرد. تو مشکلات و دردسرا. تو شادی و خوشحالی.
۴ روز بعد یکی در زد. یکی از این پسرای کوچولوی مکزیکی بود. بسته ای رو گذاشت تو دستم. تا اومدم حرفی بزنم سوار ماشین شد و گاز داد و رفت...
بسته از همین دوست عزیزم بود. بازش کردم. چشمام چیزی رو که میدیدن باور نمی کردن. یکی از نقاشیهای مینیاتوری بود که ۵ سال پیش کشیده بودم و خیلی هم دوستش داشتم. اما حال قاب شده بود. از اون قابایی که من عاشقشون بودم و کار دست ایران بود. (متاسفانه اسمش یادم نیست)
و من ... این فرشته رو از یاد برده بودم. یه لحظه از خودم بدم اومد! منیکه این همه شعار معرفت سر میدادم بی ارزش شدم. فهمیدم منم بی وفا هستم. این قدر تو مشکلات خودم حل شده بودم که عزیزترین دوستم رو از یاد برده بودم...
نامه ای رو که نوشته بودم بوییدم
هنوز بوی عطر می داد...
اول شدم ... خوش به حالت ... شاد باشی
سلام ناز خانوم. بهتره پس بعد از این خیلی زود در مورد واژه ها قضاوت نکنی! واژه هائی مثل مهر...معرفت...وفاو....عشق.... ما آدما به طرز بی رحمانه و بی ملاحظه ای این کلمات رو به لجن کشیده ایم نه؟
سلام...خوبی .......سری بزن به ما
شورای نگهبان به عنوان یک نهاد مستقل از قوه مجریه بر صحت و سلامت انتخابات نظارت می کند تا قوه مجریه از قانون اساسی تخلف نکند، تا انتخابات بدون تقلب برگذار شود، تا قوه مجریه حقوق داوطلبان نمایندگی ملت (اعم از رئیس جمهوری یا نمایندگی مجلس قانونگذاری) را پایمال نکند. بدین ترتیب شورای نگهبان حکم حکم و داور بین حکومت و ملت را دارد. اگر قرار باشد که شورای نگهبان به بهانه نظارت بر انتخابات به صلاحیت نامزدان نمایندگی رسیدگی کند و نام عده ای را حذف کند، چنین شورایی دیگر شورای نگهبان قانون اساسی نیست، بلکه شورای ولایت و قیمومت بر مردم است. چنین انتخاباتی نه عمومی است و نه آزاد و تقلب هم ذاتی آنست. نتیجه آنکه شرکت در چنین انتخاباتی خیانت به خود و مردم است.
طناز .. تو قوی هستی و قوی تر میشی . نوشته هاتم زیبا هستن . این آخری هم جدی خاطره انگیز و همچنین بیدار کننده بود عزیزم .. مواظب خودت باش . به امید دیدار ..
شهاب
سلام. نوشته قشنگی بود. امیدوارم همیشه دوستیهات پابرجا بمونند. حتی اگه غبار زمان روشونو پوشونده باشه...
سلام و خسته نباشی
در مورد اون متن باید بگم که
این نظر شخصی من بود حالا شایدم درست نباشه
ولی خوب قابل تامله
خوشحال شدم از نظرتون
سلام. نوشته قشنگی بود.وبلاگ زیبایی دارید. اگه دوست داشتی به منم سر بزن.
سبزترین دقایق رو برات ارزو میکنم.
سلام. می دونی چیه طناز جون؟ من هم پارسال روز تولد هترین دوستم رو یادم رفت!! دنیا خیلی بی وفاست. قابت هم فکر کنم خاتم کاری باشه!
سلام . از دل برود هر آنکه از دیده برفت ! هر چند من خیلی به این شعر اعتقاد ندارم . چون حداقل در مورد من مصداق نداره !
کاش آدم های خاطره هامون همیشه پیشمون باشن
سلام. .....
هجران.....
گاه
با همین چیزها
غربتمان فرومیریزد!
نه؟
داشتن یه دوست خوب اونهم اینهمه خوب یه نعمته بزرگه منو لینکم کن تا یادت نره بهم سر بزنی .
نمی شه غصه ما را یه لحظه تنها بذاره نمی شه این قافله ما را تو خواب جا بذاره مارا تو خواب جا بذاره دلم از اون دلای قدیمی از اون دلاست که می خواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره دوست دارم یه دست از آسمان بیاد ما دوتارا ببره از اینجا و اونورابرا بذاره تو دلت بوسه میخواد ، من میدونم اما لبت سر هر جمله دلش ، میخواد یه اما بذاره بی تو دنیا نمی ارزه ، تو با من باش وبذار همه دنیا من و همیشه تنها بذاره من میخوام تا آخر دنیا تماشات بکنم اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره
سلام فکر میکنم که اسم قاب خاتم بوده. ممنون که به من سر زدی .
سلام.
ممنون که به من سر میزنی.
واقعآ چرا بعضی وقتها عزیز ترین دوستامون رو فراموش میکنیم وقتی اونها همیشه به فکر ما هستن؟
پاینده و شاد باشی
خوشبختم.من دوست فرمانروا هستم یعنی میرم بلاگش رو میخونم.شما رو از اونجا پیدا کردم.
خوشبختم.
سلام طناز جونم
فکرشو هم نکن .فراموشی برای همه هست
پیش می یاد. راستی متولد چه ماهی هستی؟
مواظب خودت باش
اوه یادم رفت بگ خیلی خوشگلی
سلام ما هم مثل هر روز گرد گیری کردیم ! سر یزن .:)
salam
tannaz jan mibinam ke bazam ghalebe webloget avaz shode
injoori kheyli khobe
in neveshtad vaghean mano ro roo sandali mikh kob kard
movafagh bashi
ولی من اصلا بی وفا نیستم .به قول بچه ها خیلی هم آخر معرفت ام.
دفعه آخرت باشه بی وفایی می کنی!
صفحه وبلاگت به سختی بالا می آد.....کلی اِرور می ده
سلام
مرسی که اومدی پيشم
تو وبلاگت وقتی رو لينک خودم کليک می کنم ميره يه جای ديگه.فکر کنم يه اشتباهی کردی!
سلام
خیلی جالب بود مثل همیشه
راستی ممنون که به من سر زدید
باز هم منتظر هستم
از اظهار لطفتون هم ممنون
من به پشتیبانی ها و دلگرمی های شماست که کارم رو ادامه میدم
فعلا بای
من هم از این چیزا دیدم.......
بابا دختر خوب چی رو کش بدم ؟؟؟
من بزرگترین مشکلم کار نکردن رو داستانامه اگه کار می کردم اون داستان قبلی چیز خوبی می شد
چه میشه کرد. انسان اینه. بعضی وقتا خودخواه و بی عاطفه. این اتفاق واسه همه پیش میاد. تو می بینیش و تکون می خوری و خیلیا بی خیال از کنارش می گذرن
سلام . ...
اول تشکر میکنم از اینکه به وبلاگ من سر زدی . فکر میکنم ما انسانها همگی فراموشکار باشیم باشیم و همه این موضوع را به حساب بی وفائی بذاریم .
امیدوارم که فراموش نکنی که به وبلاگ من هم سر بزنی ...
موفق و منصور باشی .
سلام ناز خانوم عزیز ، ممنون که اومدی ، بازم از این کارا بکن
ممنون ز اینکه مرتب سر میزنی.
سلام
ممنون که بهم سر زدید
موفق و پایدار باشید
ببین تو زندگی لحظاتی وجود داره که آدم چیزایی رو میفهمه که قبلاْ نمیدونست یکی از اون لحظه ها برای تو اتفاق افتاد
دوست خوب هم نعمته
سلام...ممنون که سر زدی..نه..این طورا هم نیست...این قدرا هم که میگی بی معرفت نیستی...مطمئن باش اونم درکت میکنه...
من به یک نمیدانم بزرگ رسیده ام.
این شاید قانون زمین باشد.
همیشه از دوستهایی که گم کرده ام ممنونم.
آنها به من آموخته اند چگونه به ندیدن و نبودن احترام بگذارم.
به من سر زدی و مرا شرمنده کردی.
ممنونم. و زنده باشی.
سلام
....
افسوس...
در راستای برنامه های هفته پژوهش, روز پنجشنبه 27 آذر در موزه فرش میزگردی با عنوان فنآوری اطلاعات و فرهنگ بمنظور بررسی تعامل فرهنگ و فنآوری اطلاعات با حضور صاحبنظران و دست اندرکاران این دو عرصه برگزار میشه. مطمئنم حضور چشمگیر برو بچه های وبلاگی در این نشست کمک شایانی به ارتقای جایگاه پدیده وبلاگ در کشور میکنه. جزئیات برنامه رو میتونین در وبلاگ من ببینین.
ما که بی معرفتی ای ندیدیم!
سلام
یه سری هم به ما بزن خانومی
بی وفا نیستی...فقط یه ذره فراموشکار شدی...ولی یک چیز را بگم...اگر خودت انقدر خوب نبودی...براحتی فراموش میشدی...قدر خودتو بدون...
موفق باشی...
بی معرفت نیستی خیلی هم با معرفتی ولی خب ادم یه موقعه هایی یادش میره از دوستاش سراغ بیره مخصوصا موقع ناراحتیهاش
همیشه خوشحال باشی
دوست دارم :*
ادم واقعا تکلیفش را با این فراموشی و گذر زمان نمی دونه ! متنفر باشه یا متشکر!
درود عزیز.نه اسم این بی معرفتی نیست فراموشی در اثر مشغله زیاده من خودم الان ۲ ماهه به یکی از دوستام که نقریبا چند خیابون با من فاصله داره میخوام سر بزنم فرصت نمیشه
سلام طناز جان
حال شما چطور است؟امیدوارم که خوب و خوش باشی
عزیزم من که ایمیل زدم شما باید جواب می دادی
ضمنا؛خیلی خوش تیپی
منتظر ایمیلت هستم
با عرض سلام و ادب و احترام. / غبار خاطرات را فقط در یک لحظه می شود پاک کرد و آن زمانی است که به دل آدم یک تلنگری بخورد. کی و کجا و چگونه ، اصلا مشخص نیست. ممکن است در صف اتوبوس یا مترو و یا تاکسی باشد . ممکن است در داخل هر یک از آنها باشد. ممکن است وقتی که ناگهان و با سرعت تنه یکی به دست ما خورد باشد و ممکن ... / مهربون باشی و دست نیافتنی.
:) پیروز و شاد باشی /