هیچکس نمیدونه تو دل کس دیگه چی میگذره...

 دیگه نوشته هامم یه خط در میون شدن...راستش حرف که برای گفتن بسیاره اما از اونجایی که مجبورم یه کوچولو...(یه کوچولو که چه عرض کنم) یه گنده حرفارو سانسور کنم...بین نوشته هام وقفه میافته...

گفته بودم که سر کار باید هر روز کت و شلوار بپوشیم...(که صد البته بنده هیچ دل خوشی از لباسای تنگ و ترش ندارم چه برسه به کت و شلوار که انقد ادم توش چلونده میشه تا خفه خون میگیره)...خلاصه بخاطر اینکه اندازه یه نوک سوزن عاشق کشته خودم نیستم دیگه بخودم زحمت نمیدم خیلی بخودم برسم...واسه همین سه چهار تا کت و شلوار گرفتم و یه روز در میون با چن تا بلوز خیلی ساده عوضشون میکنم...یه بلوز سبزم  دارم که خال خالای مشکی داره...نیس همیشه موهامو دمب اسبی میکنم امروز که موهامو نبسته بودم و بلوز کذایی رو پوشیده بودم همه میگفتن چقد (جون خودم) بخودم رسیده بودم....

 

سوراخای پشتی گوشم بسته شده بود اما تو این تعطیلیه افتادم بجونشو اینقد گوشواره تو گوشام چپوندم تا بازشون کردم...

 

 

اگه تو درس خوندنم اینهمه پشت کار داشتم الان فوق دکترام رو هم گرفته بودم...

 

سه روز تعطیلی رو بس که فک کردم و ته بازیهای کامپیوتری رو در اوردم چشام  عین وزق ورقلنبیده شدن...حداقلش این بود که تنهایی رو احساس نکردم...

 

نظرات 8 + ارسال نظر
بنگرى چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:36 ق.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام طناز عزیز...
عجب تنبلی (لبنخند )
جالب نوشتی کلی خندیدم ..
شاد باشید

بهاره چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ق.ظ http://sepidehdaman.blogsky.com

سلام طناز جان
خوبی؟
اخه چرا خودتو دوست نداری؟ فقط به این خاطر که یه نموره تپلی؟ تپلی که بد نیست خیلیم خوفه... منم تپلم البته من دیگه کارم از تپلی گذشته و رسیده به چاقی... ولی خودم و دوست دارم... میدونی چرا؟ یدفعه یک آقای دکتری می گفت اگه از خودتون و بدنتون بیزار بشید اونم عکس العمل نشون میده و دقیقا همونجوری میشه که آدم بدش میاد... ولی اگه سعی کنه با خودش و بدنش دوست بشه اونم کم کم یخش باز میشه و سعی میکنه همونجوری بشه که آدم دوست داره:)
خوش به حالت که می تونی از گوشواره استفاده کنی ...من متاسفانه نمیتونم گوشواره بندازم... برعکس انقدرم دوست دارم گوشواره رو که نگو....
امیدوارم هرجا هستی شاد و خرم باشی.
در پناه حق.

نوشین پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ق.ظ http://nakisha.blogfa.com

سلاممممممممممممم خوشگل خانوم. حالا راستشو بگو اینقدر به خودت میرسی؟ من خواهرم عاشقه هرچی لباسه خال خالیه. گوشاشو ببین. خوب کردی نذاشتی حسه تنهایی بیاد سراغت. عوضش د یروز من تا دلت بخواد اشک ریختم از تنهایی. مثله سرنتی پیتی!!! خودم هم مونده بودم که حتمن روانی شدم !؟ نمیدونم؟ میبوسمت. بای بای

آسمون ریسمون پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.darsar.blogfa.com

طناز عزیز سلام

ظاهرآ که از من دلخوری اینو کامنت که گذاشته بودی میگه

اتفاقی نیفتاده که کینه به دل باشم باور کن شما را به اندازه

بقیه دوستام دوست دارم این رو جدی میگم در پناه حق

نوشین جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 ق.ظ

عزیزم تو خوده عشقی. مرسی ازین همه محبت و صفا. من زیا داین حس بهم دست میده ولی باهاش یجوری کنار میام ولی یه دنیا مرسی ازت . واقعا گلی. میبوسمت. امیدوارم تقدیر تورو با یه انسانه واقعی روبرو کنه. میونم که وقتت کمه . ادی تو برام بزار ادت میکنم. تا وقتی شد بچتیم!! من نمیتونم اینجا اینگلیش وارد کنم؟!

محمد دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:40 ق.ظ http://www.mr30555.blogfa.com

سلام دوست عزیز
ممنون که سر زدی
و ببخش که دیر اومدم
اومدی نبودم زیر سایه بودم
سر بزن
منتظرم

A..$@$...M دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:06 ب.ظ http://www.deltangiii.blogsky.com

سلام
خانومی
خوبی
خوشی
اخی این گوشای نازت حیف نکرده
الهی
حتما خوب کردی
بی خیال
اصل حالت چطوره؟
منتظرم اپم ها
به حرف شما گوش کردم وگریه نکردم
موفق باشی تو زندگیت وکارهات
یا حق

بنگرى دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ب.ظ http://www.bangeree.blogsly.com

سلام گلم ..
الهی.....تو عزیز دلمی...
چقدر خوشحال میشم پیشم میای...میدونی چرا؟ چون میدونم حالت خوبه ....سالمی..همیشه نگران حالتم توی اون غربت.
تشکر از لینک...
همیشه و همیشه مواظب خودت باش...
فدات...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد