از صبح زود که پاشدیم شروع کردیم بخونه تکونی ...
دست داداش ببعی درد نکنه که یه میز کامپیوتر خوشگل و یه قفسه برای دیویدی های من خریده...میز زیر کامپیوتر جدید رو گذاشتیم کنار دیوار و میز کامپبوتر پدر رو انداختیمش دور بعد میز قبلی خودمونو گذاشتیم زیرش...
از صبح تا حال دارن قند تو دل بنده اب میکنن...همش دارم دعا میکنم که این اقای پدر دس از سر کچل کامپیوتر بنده بردارن و کامپیوتر خودشونو استفاده کنن...الهی امین...
باحالن نه؟...
یکی از عادتهای قبلی که داشتم این بودش که اخر هر هفته بکتابفروشیهای ایرونی میرفتم و کتاب داستان میخریدم...اما چیزی که باعث تعجب بقیه و بیشتر خودم شده اینه که چطوری کم کم این عادت کذایی از سر مبارک افتاد... البته خدارو هزار مرتبه شکر که این اتفاق افتاد... اخه هر موقع کتاب میخوندم میرفتم تو همون دنیای از هپروت مجازی خودم و از زندگیم عقب میموندم...
امروز افتخار داشتم با یکی از دوستان راه دورم چت کنم...خدا میدونه که چقد خوشحال شدم...جا داره که بگم دوست خوبم خیلی دوستت دارم...و امیدوارم همیشه شاد و خوشبخت باشی...
سلام
خیلی تمیز شده. منم تصمیم گرفتم یه دستی به کلبه بکشم. یه سری بیا به کلبه.
موفق باشی.
ســـــلام طناز گل
خوبی؟
چه با حاله ..... همه چی سر جاش و مرتب ....
خیلی خوشحالم با وجود اینکه دور از ایرانی اما هنوز عشق و علاقه ات به ایران به خوندن کتابهای فارسی کم نشده بلکه بیشتر هم شده ....
خوشبحال این دوست خوبت که این همه دوستش داری .....باید دوست داشتنیهاتو جبران کنه ....لابد اونهم خیلی دوست داره ..
شب و روزت شاد و موفق ناز خانومی .
منم همینجورم!!!! یعنی با دیدن فیلم ایرانی جوگیر میشم.
چه میز خوگشلیه!!! چه منظم. منم باید ادم بشم این همه سی دی و فیلمو مرتب کنم..راستش فکر نمیکنم حالا حالا هاااا تو چرا اینجا شکلک نداری مادر تا احساسمو قشنگ نمایان کنم؟ ولی خودمونیم چه میکنی با این ایرونی جماعت تو لوس ایران؟ خدا صبرت بده.
سلام طناز گل
خوبی؟
نیستی عزیزم ...
خوش و شاد باشی
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم که کوزه گر ازخاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی بسازد
سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ وبازیگوش
واو نیز پی درپی دَم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را...
من آپ کردم به کلبهَ ما هم سری بزن
یا حق...