امروز بهتر از دیروز...

قرار شد برا اینکه روانشناسی مشتریمون خوب شه هر کی با نفر روبروییش حرف بزنه که بیشتر بشناسدش و ۵ تا از چیزایی رو که تا بحال نمیدونسته ازش بپرسه...(تا از این وسط یه اطلاعات از هم بگیریم و یه حسابی مثلا حساب پسنداز به مشتری بندازیم...(خر خودشونن ))

قافل از اینکه خیلی چیزا معلوم شد... مثلا فهمیدیم که پسر امریکایی که خیلی خشک بنظر میاد خیلی  اهل خانواده هس و میخواد خانواده پر جمعیت داشته باشه (حداقل ۴ بچه ... کی میره اینهمه راهووووووووووو)...یا همین خانوم امریکایی که بنده زیاد دل خوشی ازش ندارم یکی از ۶ تا بچش تو ۱۸ سالگی پدر شده...یا خود من که تو ۱۶ سالگی دیپلم گرفتم...

همه گفتن و گفتن تا اینکه نوبت رسید به مری... اونم  شروع کرد راجع به لسلی حرف زدن که اقا یه بچه ۱۱ ساله و ماشین نیسان داره...و مادر زنش همیشه براش غذا درس میکنه و خونش تو فلان شهره...یکی دیگه داش شروع میکرد...که مری یهو برگش گف راستی میدونستین لسلی معشوقه داره؟!.... مارو میگید همه اینجور  شده بودیم... اخه باورمون نمیشد که این ماجرا راس باشه... جالب اینجاس که خود لسلی هم تصدیق کرد.... معلمه دید همه دارن میخندن شروع کرد بالا منبر رفتن که شما تو امریکا هستید و باید این چیزا براتون عادی باشه...ولی مری مگه ول میکرد... تا اخر زنگ نیشش باز بود...

 

زنگ تفریح که داشتیم میرفتیم دبلیوسی لسلی رو گیر اوردیم و ریختیم سرش ببینیم راس گفته بوده یا دروغ... که معلوم شد مری سر کارمون گذاشته بوده که یکم بخندیم...

 

اینم لسلی بیچاره دم دبلیوسی...(به کروات کارتونی این اقا توجه فراوان کنید)...

 

 

 این یمن خیلی ادم خری تشریف داره... هرکی ازش میپرسه چطور با شوهرت اشنا شدی میگه بهم گف میخوای بیای امریکا منم گفتم اره و ازدواج کردیم... امروز شاکی شده بود که چرا همه خیال میکنن که من واسه اینکه بیام اینجا با این اقا ازدواج کردم... گفتم فدات شم تقصیر خودته...اگه به هر ارازل اوباشی اینو بگی همین فکرو راجبت خواهد کرد...این بار هر کی پرسید بگو دوسش داشتم که  فکر بد نکنه راجبت...خدا همه مریضای مغز خر خورده رو شفا بده...(الهی امین)...

امروز رفته بودم تو یکی از این فروشگاههای عمده فروشی...نمیدونم تو ایرانم هس یا نه؟... اینا که همه چیزو تو بسته بندیهای بزرگ پدر مادر دار میفروشن...اینم چن تا عکس از اونجا...

 

 

 

 

 

یه جوابم برا شما اقایی که میدونی کی هستی دارم... جوابم هم اینه که هیچوقت هیچوقت  راجع به چیزی یا کسی که در موردش چیزی نمیدونی قضاوت نکن... یکیش خود من...باشه؟...

 عکس خودم در حال روندن...

 

 

ماشین پشتیه کشت خودشو بسکه بوق زد...

نظرات 5 + ارسال نظر
نازنین جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:24 ق.ظ

قربوووووووووون اون خندت برممممممممممممممم

آرزو مامان آرش شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ق.ظ http://jiluah.persianblog.ir

سلام طناز جان
چطوری؟ خیلی جالب بود. خیلی جالبه. آنجا به همه چیز توجه میکنند و اهمیت میدهند
اینها توی بانکها تنها چیزی که اصلاً اهمیت نداره مشتری و ... است :(

بنگری شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام طناز عزیز،
اختلاف زمین تا آسمون رو ببین ....
خیلى زیبا بود .
موفق باشى

مرد جنوبی یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:57 ق.ظ http://www.pesarjonoub.blogfa.com

سلام دوست عزیز
امیدوارم هر جا که هستی خوش وخرم باشی
با یک مطلب به روزم
منتظرحضور گرمتان در سرزمین آفتاب هستم

روح اله بلوچی یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:14 ق.ظ http://parparook.blogsky.com

خوش بگذره
موفق باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد