دید مأموری زنی را توی راه «کو همیگفت ای خدا و ای اله»
تو کجایی تا شوم من همسرت وقت خواب آید بگیرم در برت
تاپ پوشم بهر تو با استریچ جای می نوشم به همراهت سنایچ
پا دهد، صندل برایت پا کنم تا خودم را در دل تو جا کنم
زانتیایت را بشویم روز و شب داخلش بنشینم از درب عقب
در جلو آنکه نشیند، آن تویی در حقیقت صاحب فرمان تویی
گر تو گویی، شال بر سر مینهم گر تو خواهی، موی را فر میدهم
موی سر مش میزنم از بهر تو یکسره حتی به وقت قهر تو
از برای تست کوته آستین پاچهی شلوار من هم همچنین
غیر یککیلو النگو توی دست پای من بهر تو پر خلخال هست
بهر تو مالم به صورت نیوهآ یک گرم، یا دو گرم ... یا اینهوا !
اودکلن بر خود زنم پیشت مدام تا که بوی گل بگیرد هر کجام
میروم حمام گرم کوی تو میزنم سشوار، رو در روی تو
گر که حتی مو نباشد بر سرم من کلهگیس از دبی فوراً خورم!
ای فدایت ریمل و بیگودیام وی فدایت لنز و عینک دودیام
من برای تست گر «روژ» میزنم گر جز این بوده است، کمتر از زنم!
از برای تست این روژ گونهام ورنه بهر غیر، دیگر گونهام
خاک پای تست خط چشم من تا درآید چشم هر مرد خفن
لاک ناخنهام ناز شست تو ناخن مصنوعیام در دست تو
بهترینها را پزم بهر غذا پیتزا و شینسل و لازانیا
با دسر بعدش پذیرایی کنم همرهش یک استکان چایی کنم
ای به قربان تو هر چه باکلاس میشوم خوشتیپ بهرت از اساس
بهر تو تیپ جوادی میزنم گر نجواهی، تیپ عادی میزنم
«گر که گویی این کنم یا آن کنم» من دقیقاً ای عزیز آنسان کنم
من برایت میشوم اِند ِمرام گر که باشد سایهی تو مستدام
کاش میشد من ببینم رویکت واکنم گلسر، زنم بر مویکت
***
گفت مأمورش که: ای زن، کات کن! کمتر از این خلق عالم مات کن
چیست این لاطائلات و ترّهات؟ حاسبوا اعمالکن، قبل از ممات
بوی کفر آید ز کل جملههات این چه ایمانی است؟ ارواح بابات!
تیپ تو بوی تساهل میدهد نفس آدم را کمی هل میدهد
حرفهای تو خلاف عفت است بدتر از ایمیل و یکصد تا چت است!
آنچه کلاً عرض کردی، نارواست «مفسدٌ فی العرض» بودن هم خطاست
با خدایت مثل آدم حرف زن گر که قادر نیستی، اصلاً نرن!
از خدا چی چی تصور میکنی کاین چنین با او تغییر میکنی؟
شل حجابا! دین ادا اطوار نیست جای مانتو کوته سرکار نیست!
باید آموزی کمی علم کلام حق همین باشد که گویم، والسلام!
چون به پایان آمدش مأمور حرف از خجالت آب شد زن مثل برف
گفت: ای مأمور، حالم زار شد از مرام خود دلم بیزار شد
حرف تو هر چند توی خال زد در نگاهم لیک ضدّ حال زد
از سخنهای تو من دپرس شدم گر طلا بودم دوباره مس شدم
من پشیمان گشتم از ایمان خود میروم اکنون به کفرستان خود
بعد از این ریلکس میگردم دگر کاملاً برعکس میگردم دگر
پس سر خود را گرفت و گشت دور با دلی آشفته و چشمی نمور
***
ناگهان در توی ره، مأمور را تلفن همراه آمد در صدا
یک نفر در پشت خط از راه دور گفت با مأمور: کای مرد غیور
این چه برخوردی است که مورد پرد؟ مردهشور این طرز ارشادت برد!
از چه زن را ول نمودی در فراق؟ أنکر الأشخاص عندی ذوالچماق
تو برای وصله کردن آمدی نی برای مثله کردن آمدی
ما برون را بنگریم و قال را منتها یکخوردهای هم حال را
این زنی که تو چنین پراندیاش فاسد و فاسق پس آنگه خواندیاش
هیچ میدانی که خیلی زود زود او «فرار مغزها» خواهد نمود؟
این فضای اجتماع حالیه گر چه هر چه بستهترتر(!) عالیه
مصلحت میباشد اما بعد از این باز گردد یککمی ماند چین
پس به محض قطع این تلفن بدو دامن زن را بگیر و گو مرو
( دامنش را گر گرفتی در مسیر در حد شرعیش اما تو بگیر! )
رفت مأمور از پی زن با دلیل گر چه در ظاهر بسان زن ذلیل
دید زن را در خیابان صفا رفت پیشش، گفت او را: خواهرا!
بعد از اینها ترک قیل و قال کن با خدا هر طور خواهی حال کن
توی هیچ آداب و ترتیبی مکوش هر چه میخواهد دل تنگت بپوش!
عرض کنم که خونده بودمش! یعنی این یه کلیپ هم داره منم اونو دیده بودم!
سلام،شعر جالبی بود و از صنعت ادبی نوینی بهره جویی کرده بود،ممنون از اینکه به من سر زدید،خوش و خرم باشید.
زیبا بود!
موفق باشی
صدر
سلام دوست عزیز واقعا ممنونم که بهم سر زدی من رو آروم کردید شاید از این حرفهایی که تو بلاگم زدم ناراحت شده باشید ولی بهم حق بدید٬منم خودم دوست نداشتم این حرفها رو اونجا بزنم ولی مجبورم ...بازم پیشم بیایید آپدیت کردم...ازتون واقعا ممنونم...مرسی..بابک
سلام . . . مرسی که به من سر زدید . . . خوشحال شدم . . . وبلاگ جالبی دارید . . . مطلبت هم جالب بود . . . امیدوارم باز هم به من سر بزنی . . . موفق باشی . . . آزاد
ها ها من اینو خونده بودم کلی خندیدم...واقعآ یه سری آدمها خیلی با استعداد هستن که می تونن این چیزا رو شعر کنن
قشنگ بود. خدا بیامرزه کیومرث صابرب رو.
با حال بید طناز جونم - موفق باشی عزیزم و در پناه حق ...
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم ..... دزدیده بر شمایل خوب تو بنگریم /// انتخابهای جالبی دارید//////
خیلی جالب بود (:
سلام،به روز شد و خوشحال خواهم شد مرا شرمنده لطف خود کنید...خوش و خرم باشید
ممنون مه سر زدی -- اینجا جای جالبی است اما ....
nice poem tanaz, good selection
خیلی باحال بود.
بیا پیشم
mikhamet haminnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnn
سلام دوست خوبم.تبریک میگم واس حسن انتخاب و نوشته زیبات.ممنون از حضور سبزت.یه داستان جدید گذاشتم.خوشحال میشم ببینمت.
اینا هم یه حرفیه .......
آپ نکردی؟
سر بزن بهم
خیلی جالب بود. کلی خندیدم. /رضا.
خوشمان آمد ....شما هم به ما سر بزن خوشت خواهد آمد
طناز جان سلام
خوبی؟
شعر بامزه یی بود...
منتظر مطالب خوبت هستم...
شاد و پیروز باشی..
در پناه حق...
سلام. چرا دیگه آپدیت نمیکنید. من منتظرم.
سلام
شعر جالبی بود
مخصوصا اون قسمتش که از تیپ عادی صحبت کرده بود !!!
یه عذر خواهی بدهکارم به خاطر غیبتی که داشتم
سربلند بمونی و ایرونی
Salam MerC ke Pisham Omadi Azizam ... Rasti Khayli sweet o jaleb bood Tabrik migam azizam ,,,, Sazb Bashi
خیلی زیبا بودش من که تا حالا اینو نخونده بودم
امیدوارم خیلی موفق باشی
سلام
هنوز آپدیت نکردی ؟
سلام...
دیگه حالم از دروغ هایی که به خورده من دادند به هم خورده....
دوست دارم همشونو پس بدم دوست دارم ...شکمم خالی بشه...از این همه حرفی که به من گفته شد ....از گفتن دوستت دارمهایی دوغین.....
.........موفق باشین...
بابا ایول .... این شعرو از کجات در آوردی ...... کلی خندیدم
سلام خیلی با حال بود موفق باشید
خیلی قشنگ بود ناز خانم. راستی قبلنا بیشتر میومدی پیشم ...
کجاهی خانم؟؟
سلام
خدا بد نده نازخانوم ؟؟!!
کم کم داریم نگران می شیما
سالم و سربلند و ایرونی باشی
از هیکل دختره خیلی حال کردم!
سلام.خیلی باحال بود.راستی من نفس سابقم.
راستی!لطف کن لینک منو هیچکس رو جدا کن.ممنون.
salam.omidvaram ke movafagh bashid.Bye
سلام.
قشنگ بود و جالب...
موفق باشی.
سلام اینو شنیده بودم و کلی خندیدم
می شه آپ
سلام دوست عزیزم!
"اگر نمی خواستی عاشق شوی، موهایت را چرا پریشان کردی؟"!
// راز این جادو را بر من بگشای،
ای ساحره سرزمین های بارانی عشق! //
▪
کتاب شعر الکترونیکی " کریم شفائی " در آدرس:
www.jahanshahreman.persianblog.com
منتشر شد.
فقط کافی است وارد فضای وبلاگ شده و روی این سطر کلیک کنی:
اگر نمی خواستی عاشق شوی چرا موهایت را پریشان کردی شاعر کریم شفائی //
//
تا " تو را روی بال های بلندم بنشانم و
به آسمان هایی ببرم
که گردن آویز خدایش ستارگانی است که
نور از چشمان تو گرفته اند! "
▪
می خواستم خواهش کنم سری بزنید و با نقطه نظرات خودتان مرا راهنمایی کنید.
من چشم انتظار عزیزان بزرگواری هستم که از بیان نقاط ضعف و قوت کار من مضایقه نکرده و مرا مدیون خود می کنند.
سپاسگزارم.
سلام.:)) خیلی جالب بود متن های گل آقا همیشه همین طوری است:)
می شه آپ
تو هم که مثل خودمی
چو رخت خویش بربستم از این خاک/ همه گفتند که با من آشنا بود/
ولیکن کس ندانست این مسافر / چه گفت و با که گفت و از کجا بود///سلام
بابا عجب شعری بود . کلی حال کردم . ای ول
خیلی باحال بود...ایول
بسیار زیبا وخواندنی بود