برای...


من به دلسوزی تو احتیاجی ندارم
 هر چی بین ما بوده تموم شده و هیچی برای گفتن باقی نمونده
و من دلم نمی خواد که معجزه ای صورت بگیره و رابطمون باز قوی بشه
 چون تو نمی تونی خودتو برای هیچکس عوض کنی
و من حال می فهم دلیل این همه کناره گیری از من رو 
 و ایا اونی که الان در اغوشت ممکنه باشه ارزشی داره؟

اما دیگه هیچی برای من اهمیت نداره
چون من اینقد قوی هستم که بتونم بدون تو زندگی کنم
این قد که به خاطر نداشتنت گریه نکنم
که بفهمم که برای همیشه رفتی

 چیزی برای گفتن نمونده
  پس حرفاتو برای خودت نگه دار و از من دور شو
چون به حرفات گوش نخواهم داد
و من اینقد قوی هستم که فکرت و حرفت و خودت رو از خودم دور کنم

تو اشتباه فکر می کنی
خیال میکنی که مثل همیشه منتظرتم
اما باید بدونی که اینقد با احساسات و دل من بازی کردی که میتونستم ازشون کتابی بنویسم
اما میدونم که تو حوصله خوندن کتا بم و شنیدن حرفامو دیگه نداری
چون من دیگه از خواب بیدار شدم
و در نظرم چقدر پست و بی ارزش شدی
و من میدونم که اونیکه باهاشی نصف ارزش منم نداره
این حقیقتی هست که باید بدونی

و من اینقد قوی هستم که بتونم بدون تو زندگی کنم
اینقد قوی هستم که گریه کردنو کنار گذاشتم و دلمو ازت گرفتم

حتی اگر در جهنم هم باشم و تمام ابی که تو اسمونه به زمین بریزه
تو هرگز اشکهای منو نخواهی دید
و این اخرین خدا حافظی ما خواهد بود...

                                                              Cher