۲۲ سال و ۳ ساعت :)

Love Hand/Flower poster, motivational poster, Love poster
 
۱۲شب بود . باد ملایمی می وزید. هوا خیلی تاریک بود اما تو خیابون پر بود از ادما. پیر و جون. کوچیکو بزرگ همه از خونه زده بودن بیرون. اخه ۴ روز مونده بود به کریسمس. همه شاد بودن. اخه بیشترین کیف کریسمس به همین کادو ها  و خرید کردناش بود. بسته های کادو شده براق. کیسه ها و ساکهای پر. بینی و گونه های قرمز از سرما. لبخندهای قشنگ. 
و... اونی که مشکی پوشیده. از سر تا پا. دستاش تو جیباشه اما سردش نیست. اونی که بنا به عادت در حال جویدن لبهای زخم شدشه. اونی که بی اعتنا به پاهای خستش قدم میزنه. به همه سلام می کنه و کریسمس و سال نو رو تبریک می گه.
اونی که عاشق لبخند مردمه. اونی که به بچه های کوچولو زل زده و ته دل کلی قربون صدقه شون میره.
اونی که عاشق درخت کریسمسه...
اونی که ارزو میکنه همیشه کریسمس باشه. همیشه جشن باشه. همیشه مردمو خندون ببینه. با این که از سرما و زمستون دل خوشی نداره.
تک سرفه ای میکنه... دیگه بهشون عادت کرده...به اومدن گاه و بیگاهشون...
حتی سرفه کردن رو هم دوست داره
هوا بازه بازه. ستاره ها رو می شه شمرد.
ستاره ها  دارن می خندن. ماه داره از اون با لا بالا ها دست تکون میده.
چند تا برگ از درخت به زمین میافتن...
به برگا نگاه می کنه. برگا هم خوشحالن.
اخه امروز تولده. ۲۲ ساله شده.
قبل از ۱۲ چشاشو بسته بوده. اولین ارزویی که داشته سعادت و سلامت مردم بوده. خودش مهم نیست... دلش می خواسته همه شاد باشن... ارزو می کرده غمها کوله بارشونو ببندن و برن...
قدمهاشو تند کرد تا زودتر برسه...
ساعت ۲ اومد خونه...
ایمیل هاشو چک کرد. چند تا کارت تبریک و ایمیل.
قطره های اشک بی مها با روی گو نه های خستش سر خوردن...
خوشحاله
بی نهایت...
اخه مونده چطوری جواب این همه محبت رو بده...
ممنونه...
از تک تکشون...
از اینکه به فکرش بودن. از اینکه این همه بهش مهبت داشتن...
از این که تحملش کردن...
از علی و حامد و منصور گرفته تا بچه هایی که همیشه مهمونش بودن...
دلش روشنه...
هیج غمی نیست...
امیدواره تونسته باشه تو این مدت یه کمی بقیه رو شاد کنه و از تصمیمای غلط دورشون کنه...
اگر این طور باشه بهترین کادو رو گرفته... اخه همیشه سعادت بقیه رو خواسته...