ضد و نقیص...

خوب خوب... ولنتاین هم تموم شد و ما هم که همیشه خدا از دنیا عقبیم پساپس این روز (نه چندان عزیز البته برای بنده) رو خدمت شما عزیزان (حاضر در صحنه ) تبریک عرض مینماییم...

باور کنید اینقد گرفتاریم که بعد یه هفته هنوز کیک تولد داداش ببعی رو نبریدیم....(قابل توجه بعضیا که فک میکنن ماها که تو امریکاییم از صب نشستیم تو خونه کشک میسابیم و شبش میشینیم هپلیش میکنیم)...این ادما یه تشت اب لازم دارن که حسابی از عالم هپروت بیان بیرون...

خلاصه برمیگردیم به دیروز بنده که اول کله سحرش با میگرن و فک درد شروع شد....

(بعد چن سال درد سر و دندون و تحقیق و این دکتر به اون دکتر کردن... بنده به این نتیجه رسیدم که به یه مریضی فکی مبتلا هستم که موقعایی که عود میکنه بنده رو یه راس میبره اون دنیا یه چرخی میده و برمیگردونه...مشکل هم مربوط به مدل فک بنده میشه که ضعیفه و قدرته باز شدن و جویدن غذاهای سفت و سخته و نداره... و چون همیشه بسته هستش اول به دندونام بعد به شقیقه هام فشار میاره و مسبب میگرن و فک درد جانانه ای میشه...که این درد یه موفعا اینقد شدیده که فکمو فلج میکنه...چاره دردشم هنوز که هنوزه در حال بررشیه )...

خلاصه تو خواب و بیداری داشتم نقشه میکشیدم که برم سر کار یا نرم...که نمیدونم کی خدا زد پس کلم و راهی سر کار شدم...دم صبی هر ننه قمری که اومده بود سر کار یه دسته گل خوشکل (صد البته پست شده از طرف شوهر یا دوست پسرش) جلوش گذاشته بود  و نیشش تا بناگوش باز بود...

یکم اولاش حسودیم شد بعدش گفتم گور بابای دنیا...هر چی حرص بخورم باید تعداد قرصای مسکن (برای دردم) زیاد بشه...

برا همین زدم بسیم بیخیالی...بعد چن دقیقه دیدم یه اقای پیری با نیش باز اومده  پول بذاره تو حسابش...گفتم امشب برنامت چیه؟...خندید و گفت که همون صبحی با زنش قهر کرده...جای شما خالی اینقد بریشش خندیدیم که خودشم خندش گرفته بود...بزور زوری هم وادارش کردیم بره با زنش اشتی کنه...

 برنامه ما هم که اقای مقدم (یکی از دوستان) برامون روشن کردن... ما هم بعد یه ساعت تنبلی پاشدیم کاسه کوزمونو جمع کردیم و بعد عهدی تشریفمونو بردیم باشگاه...یه نیم ساعتی بدو وادو کردیم و برگشتیم هتل منزل... حال کردم که تو باشگاه هم هر چی درب داغون و بقول امریکایی ها (لوزر) مث من بود ریخته بود تو باشگاه و این شیکمای قلنبه رو بالا و پایین مینداختن و حال ندو و کی بدو...(ادمایی که برنامه داشتن که مغز خر نخورده بودن شب ولنتاین اونم ساعت ۱۰ شب پاشن برن باشگاه)...

این  جعبه شکلاتم بهتون میدم که نگین خسیسم...البته بنده میخورمش و شما زحمت بکشید تماشاش کنید...

 

 

 

یه ضرب المثل امریکایی هس که میگه به هیچ چیز دنیا (یا هیچکس) دل نبند... این مساله اولا خیلی برای من گرون تموم میشدش اما وقتی دونه بدونه بدلایلی بعضی از دورو بریا رو از دس دادم دیدم ای بابا این امریکاییها خیلیم بیراه نمیگن ...البته من ۵۰ درصد با اون قضیه موافقم....۵۰ درصد بقیه رو هم به میزان معرفت ادما ربط میدم...شما چی فک میکنین؟...