کریسمس و سال نو با چن روز تاخیر مبارک...

کم کم داریم به روزی که بانک اصلی باز میشه نزدیک میشیم...

امروزم جلسه بودیم و ۸ ساعت اجباری ور ورای دو سه تا جو جه  (اواخواهر) که با خودشیرینی و خودکشی به یه جایی رسیدن و تحمل کردیم...( قدیما میگفتن  تو بعضی شرکتا دخترای جون با رعیسشون رابطه دارن... اما تو این دوره زمونه اواخواهرای نی قلیونی و تیتیش مامانی میچسبن به رعیسا و حسابی از اخورشون میخورن و بقول تربچه بنوا میرسن...)  یه استغفرالله بگید تا بگذریم...خلاصه به اخرای ساعت که نزدیک شدیم شده بودم عینن تام (تو کارتون تام و جریّ) که برا چشاشو با نگه داشتن  دو تا چوب گذاشته بود رو پلکاش...خلاصه با هزار مکافات و صد البته بعد سا عتها با چشای باز چرت زدن  جلسه مفنگی بپایان رسید... با اینکه همه مث من کل جلسه رو چرت زده بودن اخر جلسه که مدیر بانک ازشون پرسید چیزی یاد گرفتن دور از جون شما مث یه مش گاو که تازه از چرا برگشته باشن نیشارو با کردن و کله تکون دادن که اره اره البته بعد مرگشون...

 

وقتی که خواب بچه میبینم یعنی که یه بلایی قراره ایشالله سرم بیاد... پریشبم خواب دیدم که دارم با چه مکافاتی بچه دار میشم...چشمتون روز بد نبینه... عصر همون روز که از سر کار اومدم و داشتم با زبونم به دندونای بالایی میزدم احساس کردم یکمی دندونام ناصافن... بدو بدو رفتم جلو اینه  و دیدم بلللللللللللله....بلای کذایی بسرم نازل شد و بنده یکمی از دندونمو از دس دادم... دلیلشو نمیدونم اما یادمه که تموم دیشبو از غصه ش مریض شدم و تب کردم... امروزم تا اومدم خونه معطلش نکردمو زنگ زدم به دندونپزشکی و برا شنبه وقت گرفتم... حال همش دارم دعا میکنم خدا کنه دکتره بکارش وارد باشه و گند  نکاره...

 

 

مسافرتم جای شما خالی خیلی خیلی خوش گذش...ولی چون تو عکسا خیلی ضایع افتاده بودم بیخیال گذاشتنشون تو اینجا شدم...

امیدوارم تعطیلیها بشما هم خوش گذشته باشه...