برگشتم...

یه مدت این داداش ببعی گیر داده بود که (طبق معمول هر ۶ ماه) بریم کامپیوتر جدید بگیریم... بعدشم (بازم طبق معمول) بدون اینکه نظر ابجی جونشو بپرسه سر خود یه سری برنامه ها رو بمیل خودش  پاک کرده و یه سری دیگرو (چون دلش برام سوخته) تو یه مموری کارت نگه داشته... خلاصه تا همه برنامه ها دونه به دونه رو کامپیوتر پیاده شه اونم بسبک فس فسیه داداش ببعی دو هفته ای طول کشید...

از همه دوستای خوبم که نگرانم بودید معذرت میخوام... قربونتون برم که بفکر من بودید...

 

شنبه با مادر پاشدیم شال و کلاه کردیم که بریم ماشین ببینیم (برای خرید)... یهو سر از مغازه رنگ فروشی در اوردیم... مادر میخواس رنگ درا رو عوض کنه منم بفکر انداخت که رنگ دستشویی طرف خودمونو عوض کنم...

یک روز کامل کامل طول کشید تا کل دستشویی رنگ بشه...

 

 

اخر سرم همه جا رو رنگی کردم...  اینم اثار جرمم...

 

 

 کتاب داستانا رو خیلی وقته تموم کردم ...اما نمیدونم چرا هیچکدومشون برام مث کتاب بوسه تقدیر خانوم فریده شجاعی نمیشن...

 

 

 عکسای کنسرت اندی رو هم بعد از دو هفته تاخیر اینجا میذارم...نمیگم از اندی بدم میاد...نه...حتی از همه هنرمندا بیشتر براش احترام قاعلم اما اهنگای ترکی رو به یه اهنگ فارسی ترجیح میدم...حال اگه مهربونین بذارید بحساب سلیقه... اگرم نیستید بزارید بحساب عجیب بودن بنده...

 

 

اینم اندی و کوروس...