دزد بازار...

 

بلیطای کنسرت منو دزدیدن... اینقده حالم گرفتس که خدا میدونه... اون موقع که بسته هامونو پست اورده من به مشتری میرسیدم نتونستم برم پست رو چک کنم...وقتی مشتری رفت دیدم همه بلیطاشون دستشونه و بلیط بنده هم تو خیالم داره چرخ و فلک بازی میکنه...به چندین نفر ایمیل زدم و پیغام دادم که اگه بسته منو گرفتن بفرستن بیاد اما اگه من پشت گوشم رو دیدم بلیطارم دیدم...

نه اینکه برا رفتن به یه کنسرت مفنگی ناراحت باشم نه...از این ناراحتم که شنبه هفته پیش کلی رو پا وایسادم که این بلیطای کذایی رو بگیرم...

این کثافتا که باید مثلا مال نگه دار مردم باشن خودشون دزدن...از خودیها هم دزدی میکنن...عجب دنیای اشغالی شده...

 

 

اینم شاهدم...

 

 

یکی ازم پرسید دینت چیه؟... 

گفتم دینا همشون برام محترمن... اما من پیرو  دین خاصی نیستم...

گف بهت نمیخوره دین نداشته باشی...نکنه بت میپرستی؟...

گفتم اره...

گف عجب...چطور همچین چیزی مهمه؟...

گفتم غیر ممکن تو قاموس من وجود نداره...بت من خداس...

 

برای  توی لجنی هم که مثلا دختر عموی من هستی یه پیغام دارم...اگه یه دفعه دیگه خودتو گه کنی...تو کارای من دخالت کنی...خودشیرینی کنی...همچین دمتو از ته میچینم که دیگه جرات نکنی برای من اظهار فضله بکنی...فهمیدی یا نه؟...خودت که میدونی که من چه سگی هستم و اگه کسی پا رو دمم بذاره چجوری پاچه میگیرم...

من دلم میخواد وب سایت باز کنم...دلم میخواد عکسامو بذارم توش...دلم میخواد از همه چیم بنویسم...دلم میخواد ادم عجیبی باشم...اصن مگه من مث تو و ننت و اون دو تا خواهر جندت مرموز و موش مرده هستم که از سایه خودم هم فرار کنم؟...من نه از کسی رو دربایستی دارم نه از کسی میترسم...دیگه نه میخوام چیزی ازتون بشنوم نه میخوام قیافه نحستونو ببینم...حالیت شد؟...

حال برو با خیال راحت پش سرم صفحه بزار...