تلفون غیر منتظره و یک سورپرایز...

از ناهار که برمیگشتم یکی بهم زنگ زد... طبق معمول همیشه گذاشتم بره رو پیام گیر که اگه کسی کاری بام داشته باشه پیغام بذاره اگرنه که مارو بخیر و اونو بسلامت...وقتی بوق پیغام زده شد طاقت نیوردم وایسم تا کار تموم شه تو راه برگشت به کار پیامو گوش دادم... گوشام از تعجب صوت کشیدن اونم چه صوتی...بلبلی...باورم نمیشد بعد از مدتها غیبت کیومرث یکی از بهترین و عزیزترین دوستام بهم زنگ زده باشه...تو اسمون دنبالش میگشتم و تو زمین پیداش کردم...جریان قطع رابطه هم ۶۰٪ تقصیر بنده و ۴۰٪ تقصیر ایشون بودش...یه روز که بنده در حال (نرمش) در باشگاه بودم ( از بنده که غیر از دو تا تکون بخاری بلن نمیشه)...مبایل از دسم میافته و خورد و خاکشیر میشه...اقا کیومرث هم دس به شماره تلفون عوض کردنشون ماشالله هزار ماشالله خیلی محشره... شماره رو عوض میکنن و علی (طناز خانوم) میمونه و حوضش... خلاصه بعد از مدتها یه ساعتی حال و احوال کردیم...یکی از خصوصیات خیلی باحال کیومرث مثبت بودن وشیطونی کردنشه و کلی چرت و پرت گفت و خندیدیم... (تازه اقا مریض بودن و گرنه بقول خودشون میپریدن رو سر و کله بنده)... 

 

بالاخره تربچه نقلی هم بارزوش رسید و عکسش تو وبلاگ طناز خانوم ثبت گردید...

 

 

ارایشگرو حال کنید که چه بادی بغبغبش انداخته...