من و مادر و اقا داداش...

مادر ( در حالیکه چشاش دارن برق میزنن و داره هر هر میخنده): امروز یکی از اینا...لزبینا... اومده بود مو کوتا کنه...

من: مطمعنی لزبین بود؟...

مادر:اره دیگه...از اینا که قر و عشوه میان...خودشونو مث زنا درس میکنن...

من:...

مادر: واییییی اگه بدونی خودشو چه ریختی کرده بود...

من: حال طرف شکل مرد بود یا زن؟...

مادر:لزبین بود دیگه... تازه کلاه گیسم گذاشته بود سرش...

من:به اونا میگن ترنسکشوال (اونا که تغییر جنسیت میدن از مرد بودن میشن زن)...

مادر با یه قیافه حق به جانب: نه بابا لزبین بود...

داداش ببعی بعد از غش کردن: حاج خانوم... به این مردا میگن ترنسکشوال... لزبین اون زنان که یکم خشن هستن و خودشونو میکنن شکل مردا...

مادر با قیافه مظلومی که میگیره و نمیخواد کم بیاره:خوب چمیدونم...تو ایران ما به اینا میگفتیم لزبین...

من و داداش ببعی:

 

داداش ببعی نشسته بود و مامان پشماشو میچید...یدفع منم هوس کردم موهامو بزنم... بعد اینکه کارش تموم شد منم نشستم یکم موهامو کوتا کردم... الانم دارم میرم بیرون... اومدم باز مینویسم...