از ان نترس که های و هوی دارد از ان بترس که سر به توی دارد

دیروز خیلی باحال بود... هر چی حرص و عقده داشتم خالی کردم...دلم برای خانوم س بیچاره سوخت که مجبور بود ور ورای منو تحمل کنه...

هی من گفتم...اون گوش کرد...هی من نق زدم... اون بنده خدا  هیچی نگفت... تنها حرفی که زد این بود ( تو که گفتی برات مهم نیس پس واسه چی اینقد خودتو ناراحت میکنی خره؟)...

گفت ( اگه یه ذره عقل داشت نمیومد خودشو جلوت ضایع کنه)...

گفتم (اینقد از این ادما که خودشونو به موش مردگی میزنن بدم میاد که نگو فقط میخوام بدونه خر خودشه)...

 

 وایییییییییی امروز تولدخانوم س  بود و من الاغ  هی نشستم چرت و پرت گفتم... 

خانوم س خر زن... دوست بسیار بسیار عزیزم تولدت مبارک امیدوارم به هر چی میخوای برسی...فقط یادت باشه برا اون چیزا و کارا ( که من و خودت میدونیم) هیچ وقت دیر نیست...