هدیه...

باورم نمیشه زمستون نیومده داره تموم میشه... البته خدا رو هزار مرتبه شکر که  ما که تو لس انجلس زندگی میکنیم و از سرما و برف در امان هستیم ولی کلا برف و سرما هر چقدرم کم باشه به مزاج بنده سازگار نیس...پس همون بهتر که تو کل سال فقط یکی دو ماه یه صدم جاهای دیگه باد سرد داریم...

دعوای سر کار همچنان ادامه داره ولی جای شکرش باقیه که هم خود خروس جنگی (همکارم رو میگم) و هم بقیه بالاخره از خواب غفلت بیدار شدن و فهمیدن که خانوم کلا نه تنها با بنده و بقیه کارمندا مشکل دارن بلکه با خودشونم درگیر هستن...خدا ایشونم شفا بده ایشالله...

اما خدا وکیلی با این پهلون بازی که بنده سر کار در اوردم...شانسی کارمو از دس ندادم...سر جریان چقلی بنده که ایشونو بجرم پشت سر بقیه حرف زدن لو دادم و دعواییکه چن وفت پیش با هم کردیم غوغایی بپا شد... کلی دعوام کردن چون فک میکردن بنده از جنگ و جدال لذت میبرم... اما خداییش اینجور نبود و من نباید تنبیه میشدم ....و از او نجایی که  سر بیگناه نزدبک  دار میره اما بالای دار نمیره...روحیه تند و تیز خانوم برا همه معلوم شد و بنده تبرعه شدم ...جریان رو شدن اخلاق گلشون هم از این قرار بود که سر یه چیز بی اهمیت با یه همکار دیگه شروع کرد به دعوا کردن...رعیسای بنده هم با دهنای باز نگاش میکردن و باور نمیکردن این خانوم اینقد بیکلاس تشریف داشته باشن...واسه همین قرار شد ایشون بمدت یه هفته که امیدوارم به یاری حق برای همیشه باشه....در یه بانک دیگه کار کنن...تا ابا از اسیاب بیفته...

خلاصه هر چی بود بخیر گذشت...و درسی هم که بنده از این ماجرا گرفتم این بودش که دیگه در دهن گشادمو ببندم و  تو کار کسی فضولی کنم و فردین بازی در ارم....و همچنین  خفه شم و  جواب های رو با هوی ندم...

 

موهامو هم کوتاه کردم...راستش رسیدگی بهشون بیاندازه مشکل شده بود و هی رشته هاش بهم گره میخوردن...الان هم احساس میکنم نفس کشیدن کلم منظم شده و هم مصرف شامپو و نرم کننده بحد زیادی کمتر شده...

 

یه تار موی بعضی از خارجیها به صد تا بعضی ایرانیا شرف داره... ایرانیا که میان سر کار با کلی لیچار و متلک و پر رو بازی کارشونو راه میندازن و خارجیا با لبخند و کادو و کلی تشکر....

یه اقای مسن امریکایی هم امروز برام یه پرتقال اورده بود به درشتی نصف کله بنده...باور نمیکنید ببینید....

 

این خود پرتقال...

 

 

 

اینم اندازه گیریش رو کله بنده...

 

 

حیفم میاد بخورمش...

نظرات 7 + ارسال نظر
محسن و سحر بانو جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

زمستون شما بخیری گذشته اما تو ایران باید ببینی چه خبره خواهر!!

عابد جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:55 ق.ظ http://keshoghos.persianblog.ir

سلام
ممنونم که سر زدی
حیف که از برف خوشت نمی یاد
نصف عمرت ....
شوخی کردم
چون شما اینقدر با انگیزه و سرحال و شاد و باامید هستی که نزاری یه زره هم از عمرت حروم بشه
اینجا بازم داره برف میاد
و من خیلی خوشحالم

احمدرضا جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:06 ب.ظ http://www.universityit.blogfa.com

سلام
عالی بود...
به من سر بزن نظرت رو برام بنویس

sh.kh جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ب.ظ http://khodaam.persianblog.ir

:) Are manam ke Bank kar mikardam, taze man banke makhsose homeless ha kar mikardam koli tip migereftam..

مرد جنوبی شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.pesarjonoub.blogfa.com

سلام دوست عزیز
با یه مطلب در مورد محرم به روزم
همچنان منتظر حضور گرم با نظرات شیرین و کاربردی تان هستم
برایت آرزوی روزهای شاد وخرمی دارم

رفوزه شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ب.ظ http://partizanha.blogsky.com

چه پرتقال گنده ای؟!!!! ما تو ایران زیر برف داریم له میشیم!

روناک دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:55 ب.ظ

سلام.طناز خانوم عالی است نثرت.من امشب یافتمت.نوش جوووووووووووون .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد