اولین روز رسمی...

خوب... بالاخره بنده بعد از مدتها (۴ ماه و خورده ای) بنده مشغول بکار شدم...

البته یکم اولش ترسیده بودم... اخه با وجود اینکه سابقه کاری زیادی دارم از سیستم این بانکه زیاد سر در نمیاوردم...اما بعد اینکه امروز کار تموم شد فهمیدم پایه این کار خیلی ساده س...

۱. طناز خانوم باید به یه هنرپیشه تموم عیار تبدیل شه...

۲.تا میتونه باید زوربزنه که همه مشتریا ازش راضی باشن...

دورو بریا هم بد نیستن... کمابیش کمک میکنن...

خلاصه امروز بخودم گفتم اگه بخوام از کار بیکار نشم... باید هرچی تو خونه سرم بیاد تو همون خونه میذارم...و بالانس کردم....یییییییییییییووووووهههووووووو...(پول کم و زیاد نیوردم)

 

مرسی از همه دوستای خوبم که اینقد بفکر من بودید... قربون همتون برم...

راستش دیگه کفرم ازش دراومده بود... بخدا زشته یه پدر با دختر ۲۶ سالش یکی بدو بکنه...پول ندارم... نداشته باشم...مدرسه رو هوا باشه... بجهنم ...دوس پسر یا شوهر نداشته باشم... بدرک...مهم اینه که بعد اینهمه بلا که سرم اوردن هنوز زندم...

نمیدونم چرا اینا خیال میکنن که هنوز تو عهد  دقیانوس زندگی میکنن...خیال میکنن درس خوندن راحته... خیال میکنن تا یکیو پیدا میکنی باید دو دستی بچسبی بهش که مبادا فردا مث عمه فرح ترشیده شی..حال طرف درغگو جنده باز خسیس بداخلاق باشه باشه فقط ازدواج کن برو از این خونه...فهمشو ندارن که ازدواج کردن راحته و معذرت میخوام ببخشید بچه پس انداختن بقول خانوم س مث اب خوردنه... ازدواج خوب و سالم کردن مهمه...امروز ازدواج کردن و شبش طلاق گرفتن چه فایده داره؟...(محض اطلاع اونا که امریکا نیستن بگم که وقتی ازدواج میکنی همه چی نصف میشه... و اگه طرف پولدار باشه میتونه راحت بدون هیچ مشکلی یه پنی هم بعد طلاق بزنش نده... یا میتونه با داشتن وکیل کت و کلفت همسرشو براحتی معتاد و الکلی جا بزنه و بچه ها رو ازش بگیره )...

 اشکال نداره... اینارم همه رو میذارم پای...

نظرات 3 + ارسال نظر
بنگری دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام طناز گل
خوشحالم که سر کار میری و حداقل از مشکلات خانوادگی ذره ای بدور میمونی .....
خودت رو نگران نکن ...... طرز تفکر پدر و مادرها با بچه های نسل نوین فرق میکنه ..... شما کوتاه بیا .
همه چیز حل میشه .
عجب قانونی دارن .... پس زن این وسط چه گناهی داره حقش رو کی میده ...
شاد باشی و لبهات پر از خنده .

نازنین سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ق.ظ

پای پیری بذار طناز
پیری...
تنها کاری که میشه کرد همینه!
بخند و به زندگی خودت هر جور که دلت میخواد ادامه بده
همه باید همینکارو بکنیم...

روز اول کاریت هم مبروووووووووووک باشه خانومیییییییییی
ایشالا قدم این شغل جدید هم برات خوب باشه اگر چه خودت قدم گذاشتی اونجا...
برات دعا میکنم گلم
نگران نباش
خدا باهاته

نازنین سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:02 ب.ظ

طنازم
رفتم یه جا دیگه
همون سیستم اما dreamy

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد