برمیگرده بزمانی که من بچه بودم. وقتی هنوز سادگی کودکانه ام از دست نداده بودم.
ان زمانی که پدرم منو بغل میگرفت و با من و مادرم میرقصید.
بعد اینقدر منو میچرخاند که به خواب میرفتم.
و سپس با ملایمت وصف ناپذیری منو تا اتاق خوابم حمل میکرد.
و من با همه وجود عشق و محبت رو احساس میکردم.
اگر یک فرصت دوباره هر چند کوتاه به من داده میشد که برای لحظه ای بتونم دوباره با پدرم راه بروم و برقصم اهنگی میساختم که جاودانه بماند که چقدر من دوست دارم یک بار دیگر با پدرم برقصم.
به یاد میاورم روزهایی رو که با مادرم دعوا میکردم. برای اینکه حرف خود را به اثبات برسانم به پدرم روی میاوردم. و او برای اینکه به من ارامش دهد با من شوخی میکرد و منو میخندانید . اخر سر با ارامش منو وادار میکرد که خواسته مادر را انجام بدم. و شب که میخوابیدم به عنوان پاداش اسکناسهای یک دلاری زیر بالشم میگذاشت.
و من هیچوقت فکر نمیکردم که یک روزی این مرد مهربان را از دست بدهم.
اگر میشد ثانیه ای رو بدزدم. اگر میشد اخرین گامها را بردارم. اهنگی میساختم که همیشگی میماند. اهنگی برای پدرم به این مضمون که قد یه دنیا ارزو دارم یک بار دیگه با او برقصم.
بعضی مواقع به صدای اتاق کناری گوش میسپارم. صدای هق هقهای مادرم است که به گوش میرسد. و ان وقت است که برای مادرم بیشتر دعا میکنم.
خدایا کاش می توانستی پدر را به مادر برگردونی . اما میدانم که معمولا این کار را انجام نمیدهی ولی قلب من از گریه های مادر به درد میاید. چون مادرم خیلی خیلی ارزو دارد که یک بار دیگر با پدرم برقصد.
هر شب که من میخوابم رقص دوباره با پدرم رویاهای مرا شکل میدهد.
Luther Vandross
چقدر ساده و در عین حال تاثیر گذار...
من که گریم گرفت
دپرشن گرفتم...ولی خوبه باعث می شه آدمها قدر چیزایی که دارن رو بدونن و انقدر غر نزنن و اذیت نکنن (:
سلام عزیز زیبا بود
موفق باشی
مرسی که به من سر زدی
پدر بزرگترین نعمت خداست... پدر من هم الان مریضه...براش دعا کنیم برای پدر من و همه ی پدرهای مهربان...
سلام...خیلی متاسفم.این اتفاق تازه افتاده؟ در هر صورت تسلیت میگم.
پدر خیلی خوبه.توصیه میکنم فیلم خانه ای از شن ومه رو ببینی اولش یه رقص با بابا است
درست می گی معلوم نیست دوست دختر داشتن مضر هم نباشه !
ریسکه!
من تا حالا با کسی نرقصیدم ولی تو تنهایی با عکسم تو آینه رقصیدم!
آدمی با خاطراتش زنده است.
من اپدیت کردم.بیا پیشم.
نحوه برداشتن تبلیغ بلاگ اسکای
کاش هرگز نمی آمدم.
بهتره کمتر فکرشو کنی.درکت میکنم.باهات همدردم عزیزم.
what I want you to want what I want you to feel
خیلی غم انگیز بود :((
خدایش رحمت کند. ما محکوم به شکیبایی هستیم.
چه خوب شد که بر گشتی . دلمون واس نوشته هات تنگ شده بود . اما در مورد مطلبت ... پدر .
سلام... خوبی نازخانوم! لطف کردی بعد از مدتها یه سری هم به ما زدی! تشکر میکنم و به میمنت این اتفاق میخوام یه هدیه بهت بدم... یه سر بزن به وبلاگم... کدهای ته وبلاگ رو بردار و بزن اول تمپلیتت تا اون تبلیغات ... حذف شه... اگه بلاگ اسکای فهمید که این کار رو کردیم و عوض کرد کدها رو یه فکر جدید میکنم براش ...
میدانی؟ شفر برخی ادمیان عجیب داغانمان میکند ( هر چند مایهء خود تخریبی ست). چه رسد به انکه او پدر باشد و پر مهر...و اینکه یادگاری از رقصی ابی با او هیچگاه ذهنمان را رها نکند...
پس درود بر او...و نیز مادر
اگه خواستی به ما هم سر بزن وبلاگت قشنگه راستی نظرت در مورد لینک دادن چی؟؟؟؟؟
دوست تو میثاق
سلام ممنون که بهم سر زدی راستش من از این موضوعی که نوشتی خیلی متاسفم آرزو می کنم بازم پدرت را ببینی و باهاش برقصی ولی ناامید نشو با زم برو دنبالش حتا توی رویاهات
سلام .خوبی؟.
شاد باشی .قربانت
ما رو خوب فراموش کردی
واسه چی بی معرفت؟
بابا من که هر روز میام سر می زنم به مولا آبجی.
از ما با مرام تر نیست .
کامنت قبلی رو هم که گذاشتم جریان داشت . والا ما قصد توهین به ذات مقدس و اهورایی شما رو نداشتیم .
اما خودمونیما.....
این که نوشتم فقط شعره برای قدر دانی از پدر
پدرم زنده هستن
ایشا... ۱۲۰ سال هم عمر میکنن
خدا پدر شما رو هم بهتون ببخشه!
سر بلند باشید
سلام...زیبا بود مثل همیشه...مرسی که بهم سر زدید بازم بیاییدوهمچنان موفق باشید
سلام. یه دنیا ممنوم بخاطر کامنت. آهنگ جالبی هم انتخاب کردی. بازم میام دیدنت. موفق باشی. راستی. اعتماد به نفس همونطور که گفتی خوبه ولی...تا یه حدی.
سلام. نوشته قشنگی بود. باز به بندرعباس سیتی بیاید.
داشتم فکر میکردم چه جوری بهت تسلیت بگم که دیدم نوشتی این یک شعر بود. من چقدر ساده ام! حالت خوبه؟
سلام....ممنون از وقتی که گذاشتی.
چه رویایی کاش تموم نمی شد
.............؟
وای نگو حیف که نمی تونم الان اونطوری با بابا برقصم لنگام تو بغلش جا نمی شه
می توان همچون عروسک های کوکی بود