اول سلام
بعد تشکر خیلی خیلی فراوان از اینکه یه کلبه حقیر من سر زدید
مطلبی برای من ارسال کردند که خیلی منو تحت تاثیر قرار داد گفتم این جا بذارم.
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با
سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از
بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره
آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد
کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید
که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او
را سرزنش کرد.پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست
توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی
صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک
گفت:"اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور
می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین
افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای اینکه
شما را متوقف کتم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم
". مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر
پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل
گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند
برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما
بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور
می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند. این انتخاب
خودمان است که گوش کنیم یا نه !
امیدوارم بتونیم بندگان خوبی برای خدا باشیم
وب لاگت قشنگه گرچه زندگی به چشم بی نیازان زیباست !!!
سعی نکردم اونقد تند برم تا بهم چیزی پرتاب بشه ولی بعضی وقتا دست خودم نیست خیلی تند می رم می دونم کار بدیه ولی واقعا دست خودم نیست..
علوی تبار:
آرمان انقلاب بی عدالتی،فقر، فساد و سلول انفرادی بود ٫ روزی دراین جمهوری آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری نمازجمعه تهران را می خواندند وامروز یزدی و جنتی! اوضاع دگرگون نشده.
سلام
خوب هستید...
خیلی جالب و اموزنده بود
من یکی که استفاده بردم....
مرسی که بهم سر زدید
خداحافظ
سلام
قابل شما رو نداشت ... نوش جان .
این مطلبو تو یه وبلاگ دیگه هم دیده بودم .
اونجا نوشتم که :
می دونم چی می گی ...
اون قدر ازین پاره آجرا تو سر و صورت و دست و پام خورده که حسابی کج و کوله شدم ...
اما هنوز آدم نشدم .
گاهی اوقات بهتره بزنیم کنار جاده ... از ماشین پیاده بشیم ... یه نفس آزاد بکشیم ... چشامونو ببندیم ... به صدای طبیعت گوش بسپاریم ... و بعد که چشا رو وا کردیم ...
سربلند بمونی دوست عزیز.
سلام ... خیلی زیبا و تاثیر گذار بود ....
من الان اینجوری شدم ....:(
میدونی:
مثال غریبی زدی!
خیلی از ما ها انقدر تند میریم که با اجر هم نمیشه نگهمونداشت
جالب بود .
خوش باشی .
باز هم میام .
سلام مرسی سر زدی و نظر گذاشتی ....تنکیو فعلا
تو دلت خیلی بزرگه - برام دعا کن
دعا کن دعا هام مستجاب بشه!
سلام. مرسی که به ما سر میزنی. برای ما هم دعا کن
نازی جونم سلام.
خوبی؟
ممنونم که به من و وبلاگم سر زدی
تو هم وبلاگ مخملی( زیبایی) داری.
دوستدار همیشگی تو خورشید طلایی.
سلام
چه عکسهای خوشکلی می ذاری.
حتما مث خودته
بای
سلام طناز جان!! نوشته هات خیلی قشنگ و پر معناست...داستان جالبی بود.اگر که پند بگیریم!! از اینکه دلت گرفته متاسفم!! امیدوارم که لبت همیشه خندون باشه و دلت مهربونت هم همیشه شاد!! موفق باشی
من که سرمه انداختم پایین وزندگی خودمو می کنم...شاید درست نباشه...اما چاره ای ندارم و خیلیا مثل منند
نمیدونم چرا هی خیال میکنم قبلا هم اینجا اومدم .راستی میبینم که شما هم مجله موفقیت میخونین .خیلی خوبه .البته شماره های جدیدش یه ذره بی مزه شده .
رژیم اول اسفند را روز برگزاری «انتخابات» برای« مجلس شورای اسلامی» اعلام کرده .درهمه جای جهان, قوانین انتخاباتی برای تضمین انتخاب آزاد مردم وضع می شوند, اما در رژیم آخوندی نقش قوانین انتخاباتی تضمین تداوم قدرت حاکمان و سلب توان انتخاب آزاد مردم است. تمامی کاندیداها باید «اعتقاد قلبی» و «التزام عملی» خود به ولایت فقیه را «امضا» و «ابراز» کنند, باید از صافی دوایر امنیتی بگذرند و باید از سوی شورای نگهبان که اعضایش منصوب ولی فقیه هستند تأیید شوند. مصوبات «مجلس اسلامی» باید به صحه شورای نگهبان برسند و حتی موضوعات مورد بحث آن هم ممکن است به دستور مقام ولایت از دستورکار خارج شوند. باید که این انتخابات فرمایشی و نمایشی را تحریم کرد
طناز سلام
من ۱ راهنمایی می خوام؟
چطور بازدید کننده های تو این همه کامنت میذارن؟
سلام . جدا تکان دهنده و زیبا بود . مخصوصا نتیجه گیری های اخر که بسیار ادم را به فکر فرو میبرد .
مرسی به من سر زدید ... این که باید طوری زندگی کرد که تو چشم دیگران نزنیم یه کمی بر می گرده به اینکه تو کجا زندگی می کنیم این عقیده در همه موارد درست از اب در نمی اد گرچه داستان دل انگیزی بود ...
اون دختر هست نه پسر ...
درسته اما عشق تند و اروم نمیشناسه
ما ها همه مون تو زندگی خیلی جا تند رفتیم یه کمی فکر کن .
فاطمه حقیقت جو نماینده مردم تهران در مجلس اظهار داشت :کیست که نداند نقش عمده در دستگیری و شکنجه جمعی از دانشجویان و فعالان بر عهده سپاه بوده است.
درس بزرگی گرفتم.
سلام دوست من / وبلاگ قشنگی داری / امیدوارم همیشه تو زندگیت موفق باشی و سربلند
سلام...تو این دوره زمونه اگه ۱۰۰تا هم آجر بندازی و مردم هم متوقف بشن ،بازم فایده نداره!!!...کمتر کسی برای کمک میره!!...
سلام دوست من.
وبت را ذخیره کردم تا کامل بخوانم و بعد نظر دقیقی در موردش بدهم.
اما محیط زیبایی داری.
من هم حرفهای تازه ای دارم .
سر بزن.
امیدوارم که همین طور باشه . و امیدوارم که خدا همیشه یار و محافظ شما باشه
سلام ... این حرفت درسته ولی فکر می کنی ماها خودمون چقدر به این حرف معتقدیم ..... اول همه این حرفها رو زیاد می گن ولی همین که یه مقدار دیگه از بقیه بالاتر رفتیم دیگه همه چی رو فراموش میکنیم ........ کاش همه به فکر هم باشیم
نوشته هایت بسیار زیباست همینطور حس می کنم که خودت هم بسیار دوست داشتنی هستی از حس قشنگت فهمیدم